یکی از ویژگی های هر نوع پژوهش علمی در عرصه علوم اجتماعی منجمله جغرافیا و جغرافیای سیاسی به عنوان یکی از زیرشاخه های آن، توجه به اصل عینیت و واقع گرایی در شناخت پدیده است. در این راستا، اساسی ترین مساله ای که از نظر روش شناسی در برابر دانشمندان قرار دارد این است که عینیت چیست و چگونه می توان بدان دست یافت؟ آیا اساسا رسیدن به عینیت و حقیقت امکانپذیر است؟ و اگر هست معیار شناسایی «حقایق» از پندارهای نادرست و مخالف با واقع چیست؟ این مسئله (ارزش شناخت) که محور اصلی مباحث شناخت شناسی را تشکیل می دهد مسیله اصلی مقاله حاضر می باشد که با روش توصیفی-تحلیلی (منطقی) در قالب توصیف و تحلیل های منطقی و معرفت شناختی با رویکرد عقلانیت انتقادی تدوین شده است. در این مقاله عینیت و اعتبار گزاره ها و قضایای جغرافیایی در مکاتب مختلف پوزیتیویسم، هرمنوتیک، پدیدارشناسی، فرانکفورت، پست مدرن و پساساختارگرا مورد بررسی قرار گرفت و نشان داده شد که مکاتب انتقادی در نهایت از آن جا که به «نسبی گرایی» ختم می شوند قایل به عینیت و اعتبار گزاره ها و قضایای جغرافیایی نیستند و از این لحاظ با مشکلات عدیده معرفت شناختی مواجه هستند، چرا که واقعیت های جغرافیایی و دریافت و شناخت آن ها و نیز ارزیابی و تعیین درستی یا نادرستی این فرضیات از طریق پژوهش «واقع گرایانه» و دقیق در چارچوب روش «فرضی-قیاسی» و با رویکرد «عقلانی-تجربی» امکان پذیر است و معنای عینیت و اعتبار در مورد گزاره ها و قضایای جغرافیایی عبارت است از: واقعی و عینی بودن پدیده ها و فرآیندهای جغرافیایی و گزاره ها و قضایای راجع به آن ها، عمومیت و همگانی بودن پژوهش های جغرافیایی، تعیین ارزش و اعتبار فرضیه ها، قضایا و نظریه های جغرافیایی از طریق انطباق آن ها با معیارهای «واقعیت» و «سازگاری منطقی».