از آغاز تاکنون، «نظریه محرومیت» متداول ترین و مسلط ترین نظریه در میان دانشمندان علوم اجتماعی برای تبیین سطوح مختلف دین داری مردم بوده است. با وجود این، نتایج متعارض تحقیقات تجربی، از یک سو، اعتبار این نظریه را به مقوله ای جدلی تبدیل کرده است و از سویی دیگر، این پژوهش ها صرفا در درون سنت های دینی غیراسلامی انجام گرفته اند. از این رو، مقاله پژوهشی حاضر تلاشی است برای ارزیابی تجربی ادعاهای عام نظریه محرومیت در میان جمعیت مسلمان ایرانی. ابتدا، مدعاهای نظری نظریه محرومیت به صورت فرضیاتی مبنی بر ارتباط مثبت محرومیت عینی و محرومیت ذهنی با دین داری فرموله گردید. سپس، جهت وارسی اعتبار تجربی این نظریه، فرضیه های مذکور با داده های پیمایشی مربوط به بیش از چهار هزار نفر مسلمان ایرانی مقابله شد تا میزان انطباق و تناظر پیش بینی های نظری رویکرد محرومیت با شواهد تجربی مورد ارزیابی قرار گیرد. در مجموع، یافته های این تحقیق نتوانست حمایت جدی و قابل اعتمادی برای نظریه محرومیت در تبیین سطوح تدین اسلامی ایرانیان فراهم آورد.