مقدمه: اهداء عضو یک تصمیم بسیار سخت برای خانواده ها است. خانواده بیماران مرگ مغزی با مراحل مشکل و آسیب زننده تجربه و درک مرگ مغزی روبرو هستند و همزمان با این بحران با مشکل تصمیم برای اجازه اهداء عضو نیز روبرو می شوند. از آنجا که رسیدن به محتوای درک و ذهن و تجربه افراد با روش کمی معمول کمتر تحقق می یابد (این در حالی است که در اکثر مطالعات برای شناخت مشکلات روان شناختی از روش های کمی و پرسشنامه استفاده می شود) بر آن شدیم که از ترکیب دو روش کمی و کیفی به منظور درک عمیق تر مشکلات روان شناختی خانواده بیماران مرگ مغزی اهدا کننده عضو استفاده نماییم تا بتوانیم گامی کوتاه در کمک به مشکلات بزرگ این افراد برداشته باشیم.مواد و روش ها: این مطالعه با روش تلفیق در تحقیق انجام گردید. داده های کمی حاصل ازپرسشنامه، و دیدگاه خانواده بیماران مرگ مغزی اهدا کننده عضو از طریق مصاحبه مورد بررسی قرار گرفت.یافته ها: نتایج کیفی در قالب سه مفهوم کلی مجهولات - ترس و تردید- وابستگی و تعالی طبقه بندی شد. هر کدام از این مفاهیم به نمایه های کوچک تری تقسیم شدند. در زیرگروه مجهولات درونمایه های آگاهی، نگرانی، مجهولات، برخورد با افراد و خانواده و ارتباط درمانگر، در زیر گروه ترس و تردید ترس از پشیمانی، احتمال بهبود، عدم تایید دیگران، اعتقادات خاص، افکار وسواسی و در گروه درونمایه تعالی و وابستگی پذیرش واقعیت، نوع دوستی، اعتقادات مذهبی، رشد کردن در شرایط سخت. علایق و توقعات و روابط عاطفی قرار گرفت.در بررسی نتایج کمی: در مطالعه 224 عضو درجه یک خانواده بیماران مرگ مغزی مورد ارزیابی قرار گرفتند. میانگین سن مشارکت کنندگان در پژوهش 6.35±37.13 سال بود. میانگین سن بیماران 82.44±51.21 سال بود. از بین تمامی ویژگی های دموگرافیک تنها سطح تحصیلات فرد با اختلالات روان شناختی مرتبط بود (p>0.05) و اضطراب فرزندان نسبت به سایر اعضاء خانواده بالاتر بود و اختلاف معنی داری نیز داشت (p>0.05). بیشتر افراد شرکت کننده در مطالعه از سطح بالایی از اضطراب و افسردگی برخوردار بودند. این در حالی بود که افراد با استرس طبیعی بیشتر بودند و بیشتر افراد از نظر نمره کلی پرسشنامه روان شناختی در محدوده طبیعی قرار گرفتند.نتیجه گیری: نتایج حاصل از بررسی کمی و کیفی مشکلات روان شناختی خانواده بیماران مرگ مغزی اهدا کننده عضو نشان داد که تجربیات متفاوت خانواده، کمبود آگاهی، سطوح آسیب زننده اضطراب و افسردگی، حمایت مناسب از خانواده ها در شرایط بحرانی را ضروری می کند، معانی استخراج شده از تجربه خانواده ها نشان داد که تمامی آنها نیازمند همراهی تیم درمان با آنها هستند و در این راه بایستی به آنها کمک شود تا بر مجهولات و ناشناخته های ذهن خودآگاهی پیدا کنند و درک بهتری از این شرایط برایشان فراهم شود و با تقویت روحیه انسان دوستانه در افراد، بروز افکار و عوامل مداخله گر نامناسب در روند پذیرش این بحران کاهش یابد.