تئاتر قرن بیستم فرانسه، متاثر از دو جنگ جهانی اول و دوم، دستخوش تحولاتی شد که بارزترین آن به کنار نهادن و دگرگون کردن اصول نمایشی مرسوم تا به آن زمان بوده است. ساموئل بکت (Samuel Beckett) که بی شک از نام آوران و مبتکران عرصه تئاتر آوانگارد است، در جستجوی تئاتری با قالبی عریان و به دور از قراردادهای نمایشی و مقررات صحنه است. تئاتر بکت را می توان مقطع و سرآغاز شیوه نوینی در سبک نوشتاری، شخصیت پردازی و گره گشایی نهایی در نمایش به شمار آورد. تئاتر بک که در زمره تئاتر فلسفی جای می گیرد، فلاکت و نگون بختی انسان گرفتار در دنیایی پوچ را نشان می دهد که با فروپاشی ارزش های دیرینه و امکان ناپذیر شدن هم کنشی معنادار بین انسان ها معنای زندگی در آن رنگ باخته است. بی گمان بکت- که یکی از پیام آوران انحطاط در عصر حاضر است- با زیرکی خاصی با بر ملاکردن روابط غیرانسانی و حیات معنا باخته آدمیان خود در جستجوی جامعه ای انسانی با شالوده های معنادار است. بکت سعی دارد مشکلات انسان معاصر را به تصویر بکشد؛ انسانی که می کوشد جایگاه خود را در این جهان پیدا و خود را با شرایط آن سازگار کند. این جستار فرصتی است تا بیش از پیش با جهان تئاتری بکت که سرشار از ایهام و مضامینی تکان دهنده است، آشنا شویم.