سرمقالهدر اینکه مفهوم قدسی چیست و تعریف و مصادیق آن چیست میان متکلمان بسیار سخن است. همه کارها و پدیده هایی که در عالم هستی اتفاق می افتد بنا بر حکمت اسلامی و نظریه توحید افعالی در نهایت منتسب به خداوند سبحان می باشد. لذا این نکته که همه پدیده ها در عالم همیشه متصل و منتسب به خداوند است تمایز بین جهان بینی الهی و غیر الهی را مشخص می نماید. برای هر کار منتسب به خداوند سبحان می توان جنبه قدسی قائل شد. ولی واقعیت این است که در برخی امور از مبداء وجود تا آن امر، تا آن شیء، تا آن پدیده، سلسله علل متعددی وجود دارد که می تواند از مبداء تا آن امر فاصله زیادی داشته باشد. از طرف دیگر، برخی امور هستند که فاصله آن ها تا مبداء وجود کم است.به عنوان مثال اگر به حرکت برگ یک درخت توجه شود از نظر حکمت متعالیه همان حرکت منتسب به مبداء وجود است و خود این حرکت هم از مقوله وجود است، یعنی تا زمانی که به مبداء وجود متصل نباشد این حرکت اتفاق نمی افتد. این تئوری حکمت متعالیه است. اما از آن مبداء تا این حرکتی که الان پیش چشم ماست سلسله علل متعددی وجود دارد. قرآن کریم در سوره هود، آیه 56 به همین مساله مهم اشاره می نماید: «و ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها» هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه او مهار هستی اش را در دست دارد. بنابراین، حرکت این برگ درخت را به خداوند بزرگ و سنت او یعنی سلسله علل و معلولی که حاکم بر قواعد هستی میباشند منتسب می نماید. بر اساس قانون علیت، خدا مبدا المبادی است، علت العلل است و به قول مرحوم حاج ملا هادی سبزواری «اذمه الامور کلا بیده» یعنی ضمام تمام امور به دست اوست، و همین طور است بیان «و کل مستمده من مدده» یعنی هر چیزی در جهان مدد و یاری از او میگیرد. این تئوری، تئوری توحیدی است، جهان بینی توحیدی است...