در میان نگرش های جدید نقد ادبی که چشم اندازهای نوینی در نظریه پردازی ادبی پدید آورده است، معناشناسی زبان تا حدی می تواند به مطالعات تاویل متن یاری رساند و خوانده را با مبانی فهم متن آشنا کند. در بررسی های معناشناختی فهم و تاویل متن، آشنا شدن با جایگاه معنا در سنت ادبی و رویکرد جدید نقد ادبی، پذیرش چندگانگی معنایی در متن های تاویل گرا و کشف پیوند بین بعد زیبا شناختی متن با معانی نهفته در ذهن خواننده، گامی بایسته است. گاه، سنت گرایی ادبی مانع از آن است که خواننده بتواند به فهم دقیق متن بپردازد، به ویژه آن که بارزترین رفتار اقتدارگرایانه سنت ادبی در معنا نمود می یابد و این برخاسته از این باور است که انسان آن گونه که جهان را می بیند، معنا را درک می کند. اصولا سنت های ادبی می کوشند مطلق گرایی را در عرصه معنا تحمیل کند. مطلق گرایی معنا و نگاه یک بعدی حقیقت در نزد انسان سنتی گذشته، به تعیین معنا و تک معنایی انجامیده است که در عمل به منفعل شدن خواننده در برابر متن و انفعال حوزه آموزشی مدرسی ادبیات منجر می شود. در نظریه های جدید بر پایه شالوده شکنی، سخن از عدم تعین معناست که با رازناکی متن و ارتباط آن با معنا و فهم متن در پیوند است. مرکزیت زدایی از متن و فعال تر شدن نقش خواننده در فهم متن در فرایندی خلاقیت آمیز، از جمله دستاوردهای این نظریه هاست.