مسئله ی خاستگاه شعر یکی از قدیمی ترین مباحث نقد ادبی است. پیشینه ی این بحث به یونان می رسد و باتوجّه به منابع، می توان گفت نخستین نظریّه ها را در این مورد افلاطون و ارسطو داده اند. در ادبیّات عرب هم به این مبحث توجّه شده است و اعراب پیش از اسلام به «تابعه» معتقد بوده اند. در ایران باستان نیز چنین اعتقادی وجود داشته و در ایران عهد اسلامی هم این دیدگاه به قوّت خود باقی مانده است. به علاوه، در شعر عارفان نیز این مسئله بازتاب یافته است؛ به طوری که اشارات شعرای عارف را به این مقوله می توان در دو گروهِ الهام باواسطه و بی واسطه جای داد. همچنین باتوجّه به زمینه های اجتماعی ادبیّات فارسی و تأثیر اندیشه های دینی در جامعه ی ایرانی، شاعران در انتخاب تابعه ها به شخصیّت های دینی و مذهبی گرایش پیدا کردند؛ یعنی به جای اینکه الهام کننده را شیطان بدانند، از جبرئیل و دیگر شخصیّت ها استفاده کرده اند. در انتخاب شخصیّت های دینی به عنوان الهام کننده ی شعر در دوره ی اسلامی، تقابل شعر و شرع بسیار تأثیرگذار بوده است؛ البتّه شعرای عارف فقط به الهام بودن شعر معتقد نبوده اند و به کوشش شاعر برای سرودن شعر هم اشاره کرده اند. با دقّت در افعالی که برای سرودن به کاربرده اند، می توان به دیدگاه شان درباره ی ساحت کوششی شعر پی برد.