اگرچه اندیشه ورزی سیاسی را می توان از جمله ی اولین اشکال اندیشه ورزی مکتوب بشری به شمار آورد و بسیاری از متون کلاسیک فلسفی اساساً فلسفه ی سیاسی بوده اند، کاوش در چگونگی اندیشه ورزی سیاسی و به دست دادن معیارهایی برای درک آنکه چه اندیشه ای سیاسی است و چه اندیشه ای نیست، قدمتی چندان طولانی ندارد. عموماً در دهه های میانی قرن بیستم میلادی بود که پژوهشگران فلسفه ی سیاسی به تبیین و ارائه ی الگوهایی برای فهم اندیشه های سیاسی اقدام کردند و کتاب فهم نظریه های سیاسی اثر توماس اسپریگنز از جمله آثار ارزشمند در این زمینه به شمار می رود. اسپریگنز در این اثر که در میان اهالی علوم سیاسی و به ویژه در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری بسیار خوش خوان بوده است و معمولاً به عنوان منبع درسی یکی از دروس روش شناسی و یا نظریه های سیاست در مقطع کارشناسی ارشد در نظر گرفته می شود، با ارائه ی الگویی چهار مرحله ای شامل مشاهده ی بحران و بی نظمی، تشخیص درد و علت بحران، بازسازی خیالی جامعه ی مطلوب و در نهایت ارائه ی راه حلی برای درمان درد، بر آن است که اندیشمندان سیاسی در تأملات خویش ناگزیر از این مراحل گذر کرده اند و با فهم این الگو در اندیشه های آنان می توان ضمن همگامی با آن ها در فهم اندیشه ی سیاسی شان، به کارآموزی عملی اندیشه ورزی سیاسی نزد آنان اشتغال داشت و از این طریق، گامی در جهت اندیشه ورزی سیاسی مستقل برداشت. پژوهش حاضر به دنبال آن است که ضمن بررسی مباحث جاری در زمینه ی چیستی اندیشه ی سیاسی و مقولات محوری آن، اجزای مختلف نظریه ی اسپریگنز برای فهم و یا تبیین نظریه های سیاسی کلاسیک را بررسی کند و با بازخوانی انتقادی این کتاب، ضعف ها و قوت های آن را آشکار نماید.