این مقاله، دیدگاه اسطوره شناختی جوزف کمپل را برای بحث دربارة شخصیت سیاه به عنوان نجات بخش در رمان نام من قرمز است اثر اورهان پاموک (2002) به کار می برد. این امر با بحث از سیاه به عنوان عاشقی انجام پذیرفته که تعامل گفت وگویی اش با جهان خارج به وی کمک می کند در جامعه نمونه چندفرهنگی عثمانی قرن 16 که از زوال تدریجی تحت فشار راهکارهای تک صدایی ارتباطی رنج می برد نظم و صلح را دوباره برقرار کند. این راهکارها سنت نقاشی غربی و شرقی، و دیدگاهی ضد-نقاشی مذهبی را شامل می شوند که دو مورد دیگر را به عنوان کفرآمیز رد می کند. این پژوهش نظر های غالب منتقدین نام من قرمز است را به عنوان یک تمثیل سیاسی بدبینانه که از ناپدید شدن هویت فرهنگی سنتی ترکیه ابراز تأسف می کند، به چالش می کشد و استدلال می کند که نام من قرمز است از طریق جزئیات عملکرد سیاه در خودشناسی و انطباق پذیری، موضعی خوش بینانه نسبت به شکل گیری فرهنگی ایجاد می کند. این مقاله با برجسته کردن مفهوم مبارزه مرگ-و-زندگی، سیاه را به عنوان یک زندگی بخش معرفی می کند که موفقیتش با پیوند مجدد از طریق ازدواج مشخص می شود.