تئاتر روایی برتولت برشت که نقطه مقابل تئاتر ارسطویی است، تحول عظیمی را در ادبیات نمایشی آلمان به وجود آورد. مهم ترین وجه تمایز بین تئاتر ارسطویی و غیر ارسطویی، نوع نگرش و تاثیری است که این دو نوع تئاتر روی تماشاگران می گذارند. از دیدگاه برشت، محور موضوعی تئاتر ارسطویی، قضا و قدرگرایی و دغدغه های فردی است. او با طرح تئاتر روایی بر این نوع طرز تفکر که قرن ها بر ادبیات نمایشی جهان به خصوص اروپا حاکم بود، خط بطلان کشید و پیشنهادهایی برای اصلاح ساختارهای سنتی نمایشنامه نویسی ارائه داد. برشت در پی تغییر نوع نگرش بیننده تئاتر بود و برای دستیابی به این هدف می کوشید فرایند ادراک مخاطب را زیر سوال ببرد و برای فهم درست پدیده ها، امور بدیهی را ناشناخته و حیرت آور جلوه دهد. این روش او که به عنوان «بیگانه سازی» مشهور است، با هدف ایجاد دید انتقادی بیننده، بین تماشاگر و نمایش فاصله ایجاد می کند. این جستار در صدد است که با تقابل تئاتر روایی برشت و تئاتر ارسطویی، جهت فکری برشت را در گستره تئاتر روایی و شیوه های مختلف فن بیگانه سازی وی را با استناد به نمایشنامه ننه دلاور و فرزندانش به تصویر بکشد.