برای مدت ها رابطه ادراک حسی با معرفت از نظر افلاطون به نحوی بر اساس تفکر ارسطویی یا تفکر افلوطینی توجیه می شد، اما به تازگی آراء دیگری در این باره مطرح است که در آن دریافت اصلی خود افلاطون محل مداقه قرار می گیرد. این دیدگاه هنگامی جدی تر می شود که در مواردی همچون رساله تئه تتوس (184 الف تا 187) ملاحظه می کنیم که افلاطون برخلاف نظر ارسطو و افلوطین نقشی را برای ادراک حسی در معرفت قایل نیست. هدف از این مقاله برجسته ساختن همین رویکرد است که با ارجاع به مکالمات افلاطون به پیش می رود. بدین ترتیب، چنین وجهه نظری از سوی افلاطون محور مهمی را در معرفت شناسی او شکل می دهد که به نظر می رسد با تفاسیر قدیم و حتی جدید مغایرت دارد. ما در اینجا بیش تر بر وجه سلبی معرفت افلاطونی تاکید می کنیم و به وجه ایجابی آن چندان نمی پردازیم، هرچند در پی تاکید بر وجه سلبی وجه ایجابی معرفت شناسی افلاطونی نیز تا حدودی بررسی می شود.