برنامه ریزی وکالتی اصطلاحی بود که پال دیویدوف برای نخستین بار در مقاله ای در مجله انجمن برنامه ریزان آمریکا به کار برد. این نظریه در نیمه دوم دهه شصت شکل گرفت و در دهه هفتاد مورد اقبال و توجه قرار گرفت و در انگلستان و آمریکا با جرح و تعدیل هایی به اجرا درآمد. دیویدوف پیشنهاد می کند که گروههای مختلف اجتماعی اجازه داشته باشند که طرح ها و برنامه های رقیب برای توسعه شهر، منطقه یا محله پیشنهاد کنند. این طرح ها می توانند با هم رقابت کنند و از میان آنها بهترین طرح یا برنامه برای توسعه انتخاب شود. وی مطرح می کند که اگر آنطور که نظریه برنامه ریزی سنتی ادعا می کند، برنامه ریزی فرایندی عقلانی و تکنوکراتیک باشد، قاعدتا همه این برنامه ها باید مثل هم باشند. زیرا همگی بر اساس روش شناسی و مبانی نظری واحدی تهیه شده اند. اما در جاهایی که این اتفاق افتاده است برنامه ها مثل هم نبوده اند و همین نکته نشان می دهد که برنامه ریزی موضوعی فنی و تکنوکراتیک نیست بلکه با ارزش ها و اولویت های مردم رابطه دارد. با ا پذیرش کثرت گرایی در برنامه ریزی، واژه وکالتی معنا پیدا می کند، زیرا برنامه ریز به عنوان یک متخصص نقش وکیل اجتماعات شهری یا روستایی، گروههای شغلی، قومی و نژادی، شهرها، منطقه ها، و یا حتی کشورها را بر عهده می گیرد. نکته مهم در اینجاست که برنامه ریزی که وکیل یک گروه یا اجتماع می شود می بایست ارزش ها، منافع و اولویت های آن گروه را باور داشته باشد، با آنها همدردی کند، به نفع اهداف آنها تبلیغ کند و در جهت تحقق اهدافشان بکوشد.