میشل فوکو اندیشمندی است که نمی توان به راحتی او را در مقوله ای مشخص و متمایز قرار داد. او پیوسته در حال جدال با گفتار، و در جستجوی زبانی است که آن زبان، زبان عقلِ تفاوت گذار و سلطه گر نباشد. او خواهان زبانی که دیگری بتواند از طریق آن به سخن درآید. به عقیده او زبان علوم اجتماعی و روش های آن زبان عقل سلطه گر است. او در عوض شکلی از شناخت را مطرح می کند که هدفش متوجه بازسازی جهان بیرون نیست، بلکه می خواهد مفروضات ما را درباره این جهان آشکار کند. او بدیل روش شناختی خود را در قالب روش دیرینه شناسی و تبارشناسی مطرح می کند. دیرینه شناسی روشی است متاثر از ساختارگرایی فرانسوی و تبارشناسی متاثر از آثار نیچه. دیرینه شناسی شیوه تحلیل تاریخی نظام های فکری یا گفتار است و تبارشناسی درباره قواعد این گفتار بحث می کند. این که در گفتار چه چیزی را می توان گفت و چه چیزی را نمی توان. کدام گزاره درست و کدام غلط است. کدام باید سرکوب شود و کدام نباید!