از دهه 1990 دیدگاه انتقادی نوینی بر لیست پر شمار دیدگاه های پژوهشی افزوده شده است. گرایشی جدید در کنار کند و کاوهای تاریخی، درون متنی، جامعه شناختی و غیره ظاهر شده است با مرزهای کماکان نا مشخص ولی با هدف بها دادن به رابطه میان ادبیات و دانش. در این رابطه، دانسته ها که گاه به طور نمایان و گاه پوشیده عمل می نمایند، حکم گفتاری عقلانی را دارند که محتوای شناختی آن باید تعیین شود. با این وجود در این مقاله به ارائه راه کردهای پیشنهادی در این حوزه پرداخته نخواهد شد بلکه به تنظیم پیش در آمدی تئوریک درباره پیش فرض های نقد اپیستمیک (علم گرایانه) بسنده خواهد شد. به عبارتی دیگر هدف ما، به شکل مقدمه ایی بر نقد علم گرایانه، مشخص کردن رابطه ی مبنایی و لاینفک بین دانش و ادبیات است.