نسبت و ارتباط فلسفه با نظم و نحوه این ارتباط از زبان اندیشمندان برای انجام یک فراتحلیل، هویت این نوشته را شکل می دهد. دیرینگی، آشتی و این همانی این دو معنا و حقیقت، حکایتی است شگفت که در این میانه، بی نظمی های فردی و اجتماعیِ انسان در این معماری بزرگ، بسیار غریب می نماید. سخن برجسته این نوشتار و تحلیل این است که "بی نظمی های فردی و اجتماعیِ انسان" چگونه قابل درمان است و طبیب و امیر این قافله درمانی کیست و پاسخ به این سؤال مهم که در این وانفسای تغالب جویی، «رشته کار به دست کیست؟ » سعی در این مقاله، تأکید بر دو مؤلفه توأمان تقوا و نظم به عنوان منشور و رسم الخط است و اینکه مؤلفه "تقوا یعنی بصیرت برای دریافت حقیقت" بر هر متفکر و فیلسوفی قابل اصطیاد نیست الّا بر اندیشه ورزان خاصی؛ چراکه حقیقت "تقوا" امری است معنوی که قائم به دل هاست و منظور از قلب، نفوس الهی و "مَنِ" عالی انسانی است و آیاتی چون "فاتقواالله یا اولی الالباب الذین آمنوا. . . " (طلاق65/ آیه 10) و آیات بسیار گواه بر این سخن است. به هر روی، دنیای امروز، سیطره بر ملت ها را نه از طریق تکنولوژی که از طریق تغییر اندیشه ها و فرهنگ ها با توسل به علوم انسانی تعریف کرده است و چون مادرِ همه علوم، فلسفیدن است، از همین روی، در تمام رشته های مختلف علمی، به منظور تأثیر مضاعف در دل ها و اندیشه ها، دانشگاه ها و پژوهشگاه های فلسفه بنیان نهاده و با جمع دو مؤلفه "فلسفه علوم" در کنار "نظم فردی و اجتماعی" درصدد سیطره بر این جهان مادی است.