خاستگاه شکاف تبیینی در دوگانه انگاری خاصیت است و دوگانه انگاری خاصیت نیز با طرح کریپکی با یکی دانستن «واقعیت» و «ظهور» حالت ذهنی شکل می گیرد و در ادامه توماس نیگل نیز واقعیت آگاهی را در گرو خواصی کیفی و اول شخصی آن می داند و در نهایت لوین مساله شکاف تبیینی یا چگونگی ظهور آگاهی اول شخص از ساختار فیزیکی مغز را اعلام می دارد. به نظر چالمرز مساله دشوال آگاهی یا خاستگاه شکاف تبیینی، خاصیت پدیداری تجربه است. او سه اصل روش شناختی ارایه می دهد تا زمینه را برای تدوی قانون روان – فیزیکی و رفع شکاف تبیینی فراهم کند. در این مقاله اصول و مبانی چالمرز را مورد بررسی و نقد قرار می دهیم و در نهایت به این نتیجه می رسیم که او برخلاف دعوی اولیه اش به مقتضیات مساله شکاف تبیینی پایبند نیست.