مقاله حاضر، با هدف تحلیل و نقد مولفه های عدالت آموزشی در گفتمان های بعد از انقلاب اسلامی با تاکید بر گفتمان ایدیولوژیک سازی و سازندگی، نگاشته شده است. به همین منظور، برخی بیانات مستقیم دولتمردان و برخی متون و مصوبات دولتی و آموزشی در دو دوره مذکور با روش تحلیل گفتمان انتقادی نورمن فرکلاف، مورد تحلیل و نقد قرار گرفت. آن گونه که از تحلیل و تفسیر متون برآمد، گفتمان های مذکور اگرچه پیرامون مقوله عدالت آموزشی، مواضع سیاسی و ارزشی بعضا متفاوتی داشته اند، اما با نظر به تحلیل متنی و فرامتنی، بیش از هر چیز بر اساس مقوله نیاز و در بعد عدالت کمی عمل نموده اند. کمبود بودجه، حفظ روابط سلسله مراتبی، تمرکزگرایی، ابهام و تضاد در نظر و عمل، ضعف در بهره گیری کارکردگرایانه از دین در کنار دیگر افکار، ناآرامی های داخلی و خارجی، تعاملات محدود داخلی و خارجی، محافظه کاری، غالب بودن و ارجح بودن مواضع فکری و ارزشی مراجع بالادستی نظام و به عنوان مهم ترین عامل و مانع نسبت به دیگر موارد، از جمله شاخص ترین محدودیت های درون متنی و موانع برون متنی در فراهم آوردن الزامات تحقق عدالت آموزشی خصوصا در سطح کیفی است، نشانگر ناهمخوانی اهداف و برنامه های مطرح شده با مناسبات و اهداف حقیقی و مدنظر دولت است. نتیجه این که اگر ازلحاظ انگیزشی و شناختی در مواضع فکری گروه حاکم به عنوان منبع اقتدار و سیاست گذاری در کلیه سطوح، تحولی ایجاد نگردد، تغییر در دیگر سطوح، به عنوان الزاماتی برای تحقق موثر عدالت آموزشی، خصوصا در سطح کیفی، ممکن نخواهد گشت.