JOURNAL OF EXECUTIVE MANAGEMENT
Year:2015 | Volume: | Issue: |Papers Count:7

رشد و سودآوری از اهداف مهم و اولین اولویت استراتژیک برای اکثر شرکت ها می باشد که این امر اهمیت رشد شرکت ها برای مدیران ارشد را نشان می دهد. ولی علیرغم اهمیت رشد شرکتها در تجارت، در مورد طبیعت و چگونگی رشد شرکت ها مطالب اندکی شناخته شده است. هدف این تحقیق طراحی یک مدل رشد سازمانی در صنعت قطعه سازی خودرو با استفاده از رویکرد پویایی سیستم می باشد. روش تحقیق از نوع توصیفی- تحلیلی می باشد. جامعه آماری این تحقیق را کلیه شرکتهای قطعه سازی عضو انجمن قطعه سازان استان آذربایجان شرقی شامل 186 شرکت تشکیل می دهند که تعداد 126 شرکت بصورت تصادفی به عنوان نمونه انتخاب شده اند. برای جمع آوری اطلاعات جهت تعیین مهمترین متغیرهای موثر در رشد سازمانی (تعیین مرز سیستم) از یک پرسشنامه با ضریب آلفای کرونباخ 0.897 استفاده شده است. سپس با استفاده از نظرات خبرگان روابط بین متغیرها شناسایی شده (فرضیه سازی پویا) و با استفاده از نمودار حلقه های علی و دیاگرام های جریان یک مدل رشد سازمانی شبیه سازی شده است. برای سنجش اعتبار مدل از اطلاعات شرکت چرخشگر استفاده شده و پس از تایید اعتبار مدل، سناریوهای حذف یارانه و تغییرات نرخ بهره بانکی شبیه سازی و اثرات آنها بر رفتار مدل مورد بررسی قرار گرفته است.

امروزه بدلیل افزایش رقابت و پیچیده شدن فعالیت های رقبا، شرکت ها بایستی بیشتر از قبل به بررسی همه جانبه سازمان خود بپردازند. هدف این تحقیق بررسی میزان تاثیر هوش سازمانی بر عملکرد سازمان با توجه به ظرفیت های بازاریابی در شرکت های کوچک و متوسط در شهر اهواز می باشد. هوش سازمانی از دو بعد هوش رقابتی و هوش عاطفی مورد بررسی قرار گرفته شده است و ظرفیت های بازاریابی در این تحقیق شامل بازارگرایی، مزیت رقابتی و استراتژی رقابتی می باشد. روش تحقیق کتابخانه ای و میدانی و ابزار جمع آوری اطلاعات میدانی، پرسشنامه با طیف لیکرت می باشد. آلفای کرنباخ پرسشنامه این تحقیق 881% به دست آمد که نشان دهنده پایایی مناسب می باشد. جامعه آماری شامل شرکت های کوچک و متوسط اهواز می باشد و برای به دست آوردن حجم نمونه از فرمول کوکران و روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای ساده استفاده شده است که حجم نمونه برابر با 109 شرکت می باشد. همچنین در این تحقیق با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری (SEM) به بررسی روابط علی بین متغیرهای تحقیق پرداخته شده است. نتایج حاصله نشان می دهد هوش سازمانی به صورت مستقیم بر عملکردسازمان (با ضریب معناداری 1.17) تاثیر معناداری ندارد، این در حالی است که هوش سازمانی به طور غیرمستقیم و از طریق ظرفیت های بازاریابی تاثیر معناداری بر عملکرد سازمان دارد.

سیستم های ایمنی و بهداشت حرفه ای نقشی حساس و بی بدیل در توسعه پایدار در صنایع سنگین و پرخطر ایفا می نمایند. طی سالیان اخیر ارزیابی و مدیریت عملکرد واحد های HSE از جمله دغدغه های مدیران صنایع پرخطر محسوب شده است. هدف از پژوهش حاضر توسعه نگاه پویا به سیستم های سنجش عملکرد HSE است. بدین منظور در گام نخست روند تکاملی نظام های اعتلاء عملکرد H3SE مورد بررسی و واکاوی قرارگرفته است. سپس به ادله متفاوت بر مبنای مدل ایستای تعالی عملکرد H3SE، مدل پویای آن توسعه داده می شود. در نهایت نیز با توجه به روابط علی و تعامل میان شاخص ها به سطح بلوغ H3SE در شرکت های پتروشیمی در گذر زمان ارزیابی می شود.یافته های پژوهش حکایت از آن دارند که شاخص های دخیل در مدل های ارزیابی عملکرد ایمنی سیر توسعه تکاملی داشته اند. اما شاید مهم ترین چالش پیش روی مدیران، ایجاد ساز و کار هماهنگی در خرده سیستم های مدل H3SE است. از آنجایی که مدل های ارزیابی عملکرد مبتنی بر اصول کمی هستند لازم است در جهت تعیین اعتبار مدل، تعیین میزان اهمیت شاخص ها وبررسی روابط علی میانآن ها از پژوهش های کمی بهره گیری شود.

علیرغم رایج بودن مفهوم استراتژی کانالهای توزیع ترکیبی و استفاده روزافزون از استراتژی مذکور تاکنون مطالعات نظری جامع و مانعی در این حوزه انجام نشده است و خلاء وجود الگویی علمی و معتبر در این حوزه شدیدا احساس می شود. ما با هدف طراحی الگویی جهت بکارگیری استراتژی کانالهای توزیع ترکیبی در سازمانهای مالی این مطالعه را انجام دادیم و با استفاده از نظریه داده بنیاد و پس از انجام مصاحبه عمیق با 18 نفر از خبرگان حوزه بانکداری و بیمه، به تعیین مولفه های الگو و روابط بین آنها پرداختیم. الگوی طراحی شده به سازمانهای فعال در حوزه های مختلف و بطور خاص حوزه مالی کمک می نماید درک بهتری در زمینه کانالهای توزیع داشته باشند و به هنگام تصمیم گیری در خصوص طراحی کانالهای توزیع و استفاده از استراتژی کانالهای توزیع ترکیبی با مدنظر قرار دادن مولفه ها و عوامل تشکیل دهنده الگو به گونه ای عمل نمایند که ضمن بهره گیری از مزایای افزایش تعدد کانالهای توزیع، از مسائل و مشکلات آن دوری گزینند.

کارت امتیازی متوازن یکی از ابزارهای نظام مند مدیریتی است که ابتدا در اندازه گیری عملکرد و سپس به عنوان الگویی کارآمد در مدیریت استراتژیک مورد استفاده قرار گرفته است. این پژوهش به دلیل اهمیت تدوین استراتژی برای یکی از بخش های مهم اقتصاد ایران تعریف شده و به تبیین اهداف استراتژیک کارت امتیازی متوازن در صنعت بانکداری ایران پرداخته است. روش تحقیق این پژوهش از نوع ترکیبی(کیفی-کمی) ، جامعه آماری و نمونه آماری آن صنعت بانکداری و خبرگان نظام بانکی کشور است. ابتدا در فاز کیفی، اهداف استراتژیک از طریق مصاحبه عمیق و سوالات باز با 30 خبره نظام بانکی استخراج و با کمک روش داده بنیاد تلخیص و طبقه بندی شده و سپس در فاز کمی، این اهداف از طریق پرسشنامه توسط 100 خبره تایید شده اند. از نتایج مهم این تحقیق می توان به شناسایی و تبیین هفده هدف استراتژیک در 4 منظر کارت امتیازی متوازن در صنعت بانکداری ایران نام برد که جزو نوآوری این تحقیق نیز به شمار می آید.

هدف پژوهش حاضر، تعیین رابطه بین استراتژی ها، توانمندسازها و قابلیت های فرایند مدیریت دانش با توانمندی کارکنان می باشد. جامعه آماری پژوهش، شرکت های کوچک و متوسط فعال در شرق استان مازندران با بیش از 42 ماه فعالیت می باشند. تعداد جامعه آماری 307 شرکت و نمونه ی آماری بر اساس فرمول کوکران (n=171) می باشد. با استفاده از نرم افزار SPSS19، آلفای کرونباخ پرسشنامه، 94.6% بدست آمده است. نتایج تکنیک معادلات ساختاری با نرم افزار LISREL8.5 نشان داد که فرایند مدیریت دانش بر توانمندی کارکنان اثر مستقیم و معناداری دارد (ضریب 0.59). توانمندسازهای مدیریت دانش بصورت مستقیم (0.18) و بواسطه فرایند مدیریت دانش بطور غیرمستقیم (0.20) بر توانمندی کارکنان تاثیر دارد؛ اما اثر مستقیم استراتژی مدیریت دانش بر توانمندسازی (ضریب 0.16) معنادار نمی باشد و تنها بواسطه فرایند مدیریت دانش بطور غیرمستقیم بر توانمندی کارکنان موثر است (ضریب 0.22). همچنین نتایج نشان داد که استراتژی و توانمندسازهای مدیریت دانش بر فرایند مدیریت دانش اثر مثبت و معناداری دارند.

استراتژی بازار انبوه،معمولادریک بازار رقابتی شانس کمتری برای موفقیت دارد. با بخشبندی یک بازار ناهمگن به تعدادی بازار کوچکترو همگن می توان انتظار داشت که منابع به روشی کاراتر استفاده شود. هدف این مطالعه مدلسازی ریاضی بخشبندی بازار یک شرکت فولاد سازی در ایران با استفاده از عناصر ارزش پیشنهادی شرکت است.داده های مورد استفاده،عناصر ارزش پیشنهادی شرکت است که شامل ارائه محصولات با کیفیت مطلوب، تحویل به موقع، ارائه اطلاعات فنی و تجاری، توسعه سبد محصولات، ارائه محصولات با قیمت و شرایط پرداخت رقابتی و تامین پایدار نیاز مشتری می باشد.مدل مذکور جهت تحلیل داده های 129 مشتری عمده شرکت به کار گرفته شده است. این مدل با نرم افزار GAMS حل گردیده و تعداد بخش بهینه برابر 9 به دست آمده است. در این پژوهش، علاوه بر مقایسه نتایج حاصله با روش هایی مثل کی مینز و شبکه ها ی عصبی،بدلیل چند معیاره بودن ماهیت بخشبندی صورت گرفته،تحلیل ممیزی داده ها، یعد از بخشبندی انجام شده است و درصد موفقیت قاعده رده بندی برابر با 95.3 % بدست آمده است و همچنین معیار شباهت برای تعلق هر مشتری جدید احتمالی محاسبه گردیدهاست.