ادبیات فضای کنش میان واقعیت و تخیل است. این فضا از مرزهای یک بازنمایی ساده و کاملا مطابق با واقعیت فراتر می رود و نوعی دیگر از بازنمایی را می آفریند که با واقعیت وارد کنش می شود و مشروعیت آن را تحت الشعاع قرار می دهد. این جاست که تخیل به "دیگری" واقعیت تبدیل می شود. این دیدگاه منجر به پیدایش نظریه ی ادبی جهان های ممکن می شود؛ نظریه ای که بر این باور است که تخیل می تواند جهان های واقعی متعددی را بیافریند. در این پژوهش، با بهره گیری از نظریه ی جهان های ممکن، قصد داریم به مطالعه ی تطبیقی دو رمان تاریخی فرانسوی و فارسی، نجات اصفهان (روفن، 1998) و اصفهان مویه کن (بلوری، 1394) بپردازیم و در صدد آنیم که به سوالات زیر پاسخ گوییم: نشانه های "کنونیت مندی" یک جهان تخیلی کدامند و ارزش این "کنونیت مندی" در چیست؟ چه تفاوت هایی میان یک بازنمایی "کنونیت یافته" و یک بازنمایی " کنونیت نیافته" وجود دارد؟ و چگونه یک جهان تخیلی می تواند به جهانی ممکن تبدیل شود؟ در نهایت خواهیم دید که "کنونیت مندی" جهان تخیلی به نویسنده و خواننده این امکان را می دهد که پیوسته از جهانی ممکن به جهان ممکن دیگر سفر کنند.