مترجم اولین فردی است که از سوی یک جامعه زبانی مشخص با نشانه های زبانشناختی، با جنبه های اجتماعی و فرهنگی زبانی که در حال ترجمه است، مواجه می شود و در انتقال تصویرهای ذهنی و مفاهیم شاعرانه نقش اساسی ایفا می کند. او باید با روش خود حتی الامکان دو جهان بینی متفاوت از هم، یعنی جهان هایی را که به واسطه دو زبان و عناصر وابسته به آنها ایجاد می شوند، به همدیگر نزدیک سازد. اگر با طرفداران تفکر ترجمه ناپذیری متون ادبی یا با نظریه پردازانی که ترجمه را پیشاپیش خیانت قلمداد می کنند، همراه شویم و این اعتقاد را داشته باشیم که ترجمه به معنای تغییر دادن نشانه ها و شکل کلمات از زبانی به زبان دیگر است، در این صورت کار مترجم بسیار سخت خواهد بود چرا که نشانه ها و تفسیر آنها در فرهنگ ها، بسیار متفاوت بوده و تطابق کامل آنها با همدیگر ناممکن خواهد بود. اما اگر با برخی از زبان شناسان و نظریه پردازان ترجمه مانند مونن و نیدا همراه شویم و به این امر اعتقاد داشته باشیم که در زبان های متفاوت یک نوع اشتراکات و کلیت های مشابه وجود دارد که می توانند کار مترجم را تسهیل کنند و او را از قید نشانه های زبانی برهانند، کار مترجم هموار خواهد شد و ترجمه پذیری متون نیز محقق خواهد گردید. چنین ترجمه ای یک ترجمه تقابلی بین مترجم از یک سو و اشتراکات زبانی و کلیت های مشابه در زبان مبدا از سوی دیگر خواهد بود. برای اثبات نظریه روش تقابلی در ترجمه و برای ارائه مثال های ملموس در این زمینه، روش تجربی خویش را در قالب مثال در ترجمه چهار جلد کتاب متفاوت از فرانسه به فارسی مطرح خواهم کرد.
اصل مقاله بصورت متن کامل انگلیسی، در بخش انگلیسی قابل رویت است.