هدف این مقاله، بررسی اثر هوش هیجانی در آموزش و پرورش است. بر اساس این نگرش که چرخه آموزش و پرورش بر پایه یک حرکت سنتی عمدتا حول محور «آموزش شناختی» می چرخد، پرورش ابعاد عاطفی - اجتماعی نادیده انگاشته شده یا کمتر مورد توجه قرار گرفته است. از این رو نقش هوش هیجانی در تبیین عوامل عاطفی و اجتماعی قابل تامل به نظر می رسد. در این زمینه با طرح پرسشهای زیر می توان به ضرورت کاربرد هوش هیجانی در فرایند آموزش و پرورش پی برد. آیا برای مداخله یا پیشبرد بهینه فرآیند آموزش و پرورش به ویژه در جنبه های عاطفی - اجتماعی آن می توان از هوش هیجانی بهره برد؟ آیا از هوش هیجانی به منزله راهنمایی مفید، برای کسب مهارتهای زندگی و همچنین سنجش و بهبود واکنش های دانش آموزان نسبت به رخدادهای زندگی، آن هم طی سالهای حساسی که در مدرسه و به یادگیری سپری می گردد، می توان بهره جست؟ آیا با بهره گیری از هوش هیجانی می توان برای ساختن محیطی مساعد و برانگیزاننده برای یادگیری و برقراری ارتباط موثرتر فراهم آورد؟ در نهایت این که آیا اگر دانش آموزان با به کارگیری هوش هیجانی به صلاحیت عاطفی دست یابند، می توان آینده ای روشن را برای کودکان و نوجوانان به ویژه در ابعاد عاطفی – اجتماعی نوید داد و بر این اساس گامی نو در راستای برنامه ریزی و بهداشت روانی آنها برداشت؟